ما هنوز در هنوزیم...
تو خونه تنها نشستم رو مبل خیره شدم به تلویزیون و دارم "نابرده رنج" رو می بینم عرلقی ها جابر و اسد و عماد رو محاصره کردن دستام یخ زده وقتی به خودم میام یه لحظه می بینم دارم صلوات می فرستم برا اینکه جابر نمیره این وسط !!!!! عراقی ها مدام نزدیک میشن و گلوله ها مدام از بیخ ریش جابر می گذرن و من هربار با خوردن هر گلوله به نزدیکی جابر یا اسد ، دادم بالا میره و ناخودآگاه ای وااای بلندی سر میدم ناگهان گوشیم که کنارمه زنگ می خوره جیغ بنفشی می کشم پ.ن: خدا نکنه جو فیلم بعضیا رو بگیره موندم آخرش که همه می میرن می خوام چیکار کنم :(
نوشته شده در یکشنبه 91/3/7ساعت
10:0 صبح به قلم سارا بانو نظرات ( ) |
کد قالب جدید قالب های پیچک |